پیش از آنکه این مقاله را برایتان بنویسم لازم است که بگویم منظور از دستورالعمل نوشتن داستان همان نکات مهم و ریزهکاریهای نوشتن داستان شستهورفته است نه آنکه خلاقیت و آزادی عمل شما را با چهارچوبهای دستوپاگیر ببندیم. در این مقاله قرار است از مراحل نوشتن یک داستان مثل نحوهی یافتن ایده، تفاوت ایده و جرقهی داستانی، چگونگی نوشتن طرح داستان، چگونگی شروع و پایانبندی داستان، نکات مهم بازنویسی، دیالوگنویسی و اصول اولیه و چگونگی خلق شخصیتهای داستانی صحبت کنیم.
داستان نوشتن نه تنها مهارتی است که سطح توانمندی یک نویسنده را ارتقا میدهد، بلکه در تمام مراحل زندگی، شغل و روابط، برای حل مسئله هم میتواند به ما کمک کند. پیشنهاد میکنم مقاله زیر را بخوانید تا دراینباره اطلاعات بیشتری کسب کنید:
در مراحل نوشتن داستان فرق ایده و جرقهی داستانی چیست؟
ممکن است یک ایده از مکالمهای که زمانی در اتوبوس یا خیابان شنیدهایم به علاوهی تداعیهای ذهنیمان از دیدن یک شی یا یک مزهی خاص ساخته شود.
در هر حال ایده مجموعهای از جرقههاست که در کنار هم قرار گرفتهاند و پخته شدهاند تا به ما بگویند داستانی که در ذهنمان است راجع به چیست.
ایدهی داستان از کجا میآید؟
ایده یک فکر است. فکری که وقتی دریافتش کنی، چیزی بیش از آنچه تصور میکنی در خودش دارد؛ اما در لحظۀ اول بارقهای بیش نیست. در قصههای مصور، وقتی کسی فکری به سرش میزند، حبابی روی سرش ظاهر میشود. این اتفاق مانند زندگی در یک آن روی میدهد. اگر کل فیلم به یک باره به ذهن میرسید عالی بود، ولی من آن را جزء به جزء دریافت میکنم. جزء اول شبیه سنگ روزتا است. قطعۀ جورچینی است که قطعههای دیگر را پیدا میکند؛ قطعهای که امیدبخش است.
-دیوید لینچ/صید ماهی بزرگ
برای نوشتن یک داستان نیازی نیست خودتان را به آب و آتش بزنید تا یک ایدهی ناب و تازه پیدا شود. فقط کافی است تیزبین و هوشیار باشید. شما در مراحل اولیهی ایدهپردازی به ایدههای غیرکلیشهای احتیاجی ندارید. درست خواندید. آنقدر کلیشهای بنویسید که از شر کلیشهها خلاص شوید. با خیال راحت و بهدور از قضاوت ایدههایتان را روی کاغذ بیاورید. نگذارید کمالگرایی مانع نوشتن ایدههای عجیب و حتی معمولیتان بشود. فقط یادداشتشان کنید. اما برای آنکه بدانید ایدههای داستانی از کجا سروکلهشان پیدا میشود میتوانید به دستورالعمل زیر پایبند باشید:
- بهعنوان یک نویسندهی فعال و درحال یادگیری؛ همیشه و همهجا با خودتان دفترچهی کوچکی را به همراه داشته باشید. چه در مترو هستید و چه در ماشین شخصیتان، از هرآنچه که بهنظرتان جالب است یادداشتبرداری کنید.
- گاهی ایدههایتان را باهم ترکیب کنید. نگران ژانر داستانیتان در مراحل ایدهپردازی نباشید. در مرحلهی ایدهپردازی تا میتوانید قیمهها را داخل ماستها بریزید. نتیجه مهم نیست. مهم طیکردن مراحل ایدهپردازی است.
- زیر کلمات و جملات خوب خط بکشید. اگر درحال خواندن رمان، کتاب داستانی و یا حتی شعر هستید، زیر صحنههای داستانی جالب، کلمات نو و ایدههایی که به شما چشمک میزنند خط بکشید.
- تکنیک «اگه» را دست کم نگیرید. هرکجا که خواستید داستان و یا فیلم موردعلاقهتان را طور دیگری روایت کنید (آنطور که باب میل شماست) یک اگه بپرسید و در ادامه برای یافتن این پرسش خودتان را به چالش بکشید. با اینکار شما میتوانید خط داستانیهای جدیدی را خلق کنید. خط داستانیهایی که هرکدام یک داستان جدید شکل میدهند.مثلا: اگر حلقهی قدرت در داستان اربابحلقهها به دست کسی جز هابیتهای خیرخواه میافتاد، سرزمین میانه چه سرنوشتی پیدا میکرد؟
- از روی فیلم/انیمیشن/سریال یا انیمهی موردعلاقهتان رونویسی انجام دهید. رونویسی از روی کتاب را شنیده بودید؟ حالا رونویسی از روی این منابع را جدی بگیرید. فقط کافی است یک دفترچه کنار دستتان بگذارید و هرکجا و از هر سکانس آن ویدیو را موبهمو و با جزئیات یادداشت کنید.
- از زندگی روزهتان، خاطرات، خواستهها، آرزوها و اهدافتان بهره ببرید. گمان نمیکنید که رولینگ و تالکین عزیز در جهانی جادویی زندگی میکردند؟ آنها در همین دنیای معمولی ما، در همین روزهای سخت و در همین جهان حضور داشتند. اما از معمولیترین اتفاقات، جادوییترین صحنههای داستانی را خلق کردند. پس برای نوشتن یک رمان خیالانگیز نیازی نیست به دنیای عجیبوغریبی سفر کنید. فقط کافی است فیلتر تخیلات را روی مغز و چشمهایتان نصب کنید. آنوقت آزادانه خیالپردازی خواهید کرد. آزاد و رها.
- ایدهگرفتن از موسیقیهای بیکلام (موسیقی متن) را هم فراموش نکنید. موسیقیهای هر ژانری را امتحان کنید. قطعاً فقط منظورم کلاسیکها و یا بیکلامهای آرام نیست. بگذارید مغزتان به چالش کشیده شود. از آنجا که ماهیت موسیقی شنیداری است به شما و مغزتان در خلاقیت کمک خواهد کرد.
- تماشای آثار هنری نیز به شما ایده خواهد داد. بهعنوان نویسندهای که بیش از 10 سال نویسندگی را زندگی کرده، نوشتن را یک هنر میدانم. هنری که نیازمند دریافت قلبی شما و نگاهتان به جهان و زندگی است. اگر میخواهید در داستان، خودتان و یا طرزفکرتان را پنهان کنید سخت در اشتباهید. خلق داستان بخشی از وجود شما و طرزفکرتان را لو خواهد داد. شاید پذیرشش برایتان سخت باشد اما هرسخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند!
- برای ایدهیابی از طوفان فکری استفاده کنید. برای اینکار فقط کافیست واژهی موردنظرتان را روی یک کاغذ بنویسید. آنوقت با کشیدن خوشههای مختلف ایدههایی که بهذهنتان میرسد را یادداشت کنید. لازم نیست ذهنتان را درگیر مرتبطبودن و یا نبودن واژهها در هر خوشه کنید. فقط بنویسید.
- در ادامه میتوانید از کتاب «هزار جرقهی داستانی» کمک بگیرید.
طرح داستان چیست و چطور یک طرح داستان بنویسیم؟
جمال میرصادقی در کتاب «عناصر داستان» میگوید:
پیرنگ یا طرح داستان کالبد و استخوانبندی وقایع است، چه این وقایع ساده باشد، چه پییچده، داستان بر آن بنا میشود. در واقع پیرنگ سلسهی حوادث را از آشفتگی بیرون میآورد و داستان وحدت هنری پیدا میکند.
همانطور که در تصویر هم خواندید یکی از مهمترین ویژگیهای طرح در مراحل نوشتن داستان، داشتن یک نقطهی شروع مشخص است. این یعنی شما بهعنوان یک نویسنده باید زمان و مکان شروع داستان خودتان را بدانید. درضمن فراموش نکنید که طرح (همان پیرنگ) با خلاصهی داستان کاملاً متفاوت است. در خلاصهنویسی یک داستان نویسنده هدفش را بر روی موجزنوشتن داستان میگذارد درحالی که در طرح، روایت نقشه (اسکلت) داستان با تکیه بر این نکته که روابط علت و معلولی در داستان وجود دارد شکل میگیرد. در طرح یک داستان میتوانید از روابط شخصیتهای داستانی، خلقوخو و تکیهکلامها نیز استفاده کنید. هرچند لازم نیست وارد جزئیات شوید.
اما در پاسخ به این پرسش که چطور یک طرح داستانی بنویسیم میتوان چنین گفت:
- طرح داستان شما در زمان حال باشد.
- طرح داستان شما با راوی سوم شخص نوشته شود.
- وقایع در طرح داستانی شما بهصورت مرتب و پشتسرهم بیایند.
- چندان به جزئیات اهمیت داده نشود.
داستانمان را چطور آغاز کنیم بهتر است؟
کاملاً درکتان میکنم که شروع یک داستان را یکی از سختترین مراحل نوشتن داستان بدانید. اما یادتان نرود که شما در نسخهی اولیهی داستان میتوانید برای شروعکردن ماجرا از چندین و چند روش استفاده کنید و در مرحلهی بازنویسی آن را صیقل دهید تا به یک شروع متفاوت و متناسب با ژانر داستانتان برسید. لازم است که بگویم شروع داستان شما پیرو ژانر داستانی شما نیز هست. قطعاً شروع یک داستان در ژانر وحشت با یک داستان عاشقانه متفاوت خواهد بود. آنقدر که مقایسهی شروع داستانی این دو خندهدار و حتی مضحک به نظر میرسد.
اگر با ژانرهای ادبیات گمانهزن و خود ادبیات گمانهزن آشنا نیستید، میتوانید این مقاله را بخوانید:
جمال میرصادقی در کتاب «راهنمای داستاننویسی» در رابطه با شروع یک داستان چنین میگوید:
شروع داستان یا آغاز داستان، اولین جمله یا بند یا صفحه است، یعنی هرآنچه که کشمکش واقعی داستان را پیشاپیش آشکار میکند.
هیچ عمل داستانیای بیدلیل اتفاق نمیافتد. عمل داستانی از وضعیت و موقعیت سرچمشه میگیرد، وضعیت و موقعیتی که نامتعادل و در شرف دگرگونی باشد، یعنی نطفهی حوادث آینده را در خود داشته باشد.
با توجه به این تعریف برای شروع داستان ما نیازمند تغییر و یا دگرگونی در روایت داستان هستیم تا داستان شکل بگیرد. به آن دگرگونی «حادثهی محرک اولیه» و یا «خروج از ریل» میگویند. یعنی هرزمان که قطار داستان از ریل خارج شد و این اتقاق منجر به شکلگیری تغییری در روایت شد، داستان از همانجا آغاز میشود.
از آنجا که در آکادمی ژانرنویسی تمرکز ما بر روی آموزش ادبیات گمانهزن (ژانر وحشت، فانتزی و علمیتخیلی) است با تفکیک پیرنگهای این سه ژانر برایتان شروعهای پیشنهادی را آوردهام:
شروع داستان در ژانر وحشت:
- شروع داستان وحشت میتواند با کُشتن، کُشتهشدن، آشنایی با یک قاتل/هیولا/شیاطین/ موجودات اهریمنی و.. آغاز شود.
- شروع داستان وحشت میتواند با دیالوگی خشن و تعلیقآور بین یک شخصیت (مونولوگنویسی)/ بین دو و یا چند شخصیت داستانی باشد.
- شروع داستان وحشت میتواند از میانه باشد. در این شروع میتوانید بخشی از میانهی داستان را به اول داستان منتقل کنید تا هیجان و تعلیق را به داستان وحشت خود بیفزایید.
- شروع داستان وحشت میتواند با توصیف صحنهای هولناک و نفسگیر آغاز شود. (یادتان نرود که ایجاد تعلیق در داستان ژانر وحشت از عناصر مهم این ژانر است. پس خواننده را تشنه نگه دارید اما منتظر نه. توصیفتان آنقدر زیاد نباشد که خواننده را از خواندن ادامهی داستان منصرف کند.)
- شروع داستان وحشت میتواند با بیان خاطرهای تلخ و یا ترسناک از زبان شخصیت اصلی آغاز شود.
- شروع داستان وحشت میتواند با تعلیق شخصیت آغاز شود. در این نوع تعلیق کافی است در رابطه با یک شخصیت داستانی دیگر صحبت کنید. البته آن شخصیت داستانی باید نقش مهمی در ایجاد هیجان داستان داشته باشد. مثلاً آن شخصیت کُشته شده و یا توسط هیولاها تکهتکه شده باشد.
شروع داستان در ژانر فانتزی:
شروع داستان فانتزی میتواند با توصیفی از یک جهان و فضای داستان آغاز شود. به خصوص در زیرژانرهایی که بیشتر بر روی دنیاسازی و جهانهای دیگر خیالی تاکید دارند.
- شروع داستان فانتزی میتواند با بیان خاطرات یکی از شخصیتهای داستانی و ماجراجوییهایش آغاز شود. در این شروع مخاطب میتواند با شخصیت اصلی و جهان ساختگی نویسنده آشنا شود.
- شروع داستان فانتزی میتواند با توصیف صحنهی نبردی حماسی آغاز شود. به یاد داشته باشید که در این نوع شروع شما به توصیف پناه آوردهاید. از آنجا که توصیف شکل روایت داستان را تغییر خواهد داد، پس با درنظرگرفتن این نکته داستان فانتزی حماسیتان را آغاز کنید.
- شروع داستان فانتزی میتواند با دیالوگهای موجودات خیالی همچون، اِلفها، کوتولهها (دورفها)، پریها، جادوگران و یا حتی اژدهایان باشد. به آن شرط که این موجودات را بهخوبی بشناسید و به لحن و کلماتشان را پیش از نوشتن داستان پیدا کرده باشید.
- شروع داستان فانتزی میتواند از میانهی داستان آغاز شود. درست مانند داستانهای ژانر وحشت، شما در ژانر فانتزی نیز میتوانید بخشی از میانهی داستان را به ابتدا بیاورید تا تعلیق ایجاد کنید.
شروع داستان در ژانر علمیتخیلی:
- شروع داستان علمیتخیلی میتواند با توصیف دنیای ساختگی داستان آغاز شود. اما با این شرط که توصیف طولانی و خستهکننده نباشد.
- شروع داستان علمیتخیلی میتواند با ایجاد تعلیق و نابودی دنیا آغاز شود. در زیرژانرهای آخرالزمانی و پساآخرزمانی این شروع میتواند گزینهی مناسبی باشد.
- شروع داستان علمیتخیلی میتواند با دیالوگ آغاز شود. درست مانند دو ژانر دیگر ادبیات گمانهزن نیز در این ژانر شما میتوانید از دیالوگهای خوب و پیشبرندهی روایت داستانی استفاده کنید.
- شروع داستان علمیتخیلی میتواند با شرح یک ماموریت آغاز شود و در ادامه به دلیل ایجاد این ماموریت و حوادث حین ماموریت اشاره شود. این روش میتواند زمینهای برای شرح و توصیف جهان داستان باشد.
- شروع داستان علمیتخیلی میتواند با شخصیتپردازی باشد. در ضمن معرفی شخصیت اصلی میتوانیم ماجرای اصلی را آسانتر شروع کنیم و روایت داستان را از نگاه شخصیت اصلی شروع کنیم.
دستورالعمل خلق شخصیت داستانی ماندگار
در ادامه دستورالعملی برای خلق شخصیتداستانی به شما خواهم گفت. اما این را درنظر داشته باشید که این دستورالعمل برای پیش از نوشتن داستان و صرفاً جهت آشنایی بیشتر با شخصیت داستانی شماست نه آنکه لازم باشد تمام این اطلاعات را داخل داستان بیاورید. بنابراین ممکن است پیش از شروع مراحل نوشتن داستان بخواهید برای تمرین، شخصیتهای متعددی خلق کنید. این نکته را هم درنظر بگیرید که خود شخصیتپردازی میتواند به شما ایدههایی برای نوشتن داستان بدهد.
- ابتدا یک کاغذ و قلم بردارید و یا یک فایل در وُرد (word) باز کنید. سپس نام، نام خانوادگی، تاریخ دقیق تولد و محل تولد شخصیت داستانیتان را بنویسید.
- سپس جدولی بکشید و آن را به دو بخش خصوصیات ظاهری و باطنی تقسیم کنید.
خصوصیات باطنی شامل: تیپ شخصیتی، خلقوخو، هر آنچه شخصیت شما به آن علاقه دارد و از آن متنفر است، نوع رفتارهایش، ترسها و آرزوها و اهدافش را یادداشت کنید.
حالا در بخش خصوصیات ظاهری تمام جزئیات او را شرح دهید: رنگ مو، جنس مو، حالت مو، رنگ چشمها، رنگ پوست، وزن، فرم بدن و صورت را کامل بنویسید.
- در رابطه با خانوادهاش، خاطراتش و آنچه به خانوادهاش مرتبط میشود هم خلاصهای را بیاورید.
- از ملیتش، باورها و اعتقاداتش بنویسد.
- تیکهکلامهایش را پیدا کنید. (باتوجه به نوع تیپ شخصیتیاش)
- یک شغل برای او انتخاب کنید. (شغلی که یا خودتان به آن اشراف دارید یا کاملا با ریزهکاریهایش آشنا هستید.)
- جهانبینی این شخصیت را زیر سوال ببرید. زندگی را تلخ و سیاه میبیند یا در هر شرایطی سرخوش و شاد است؟
- از روابط عاطفیاش بگویید.
- شکستها و موفقیتهایش را زیر ذرهبین ببرید.
- ترسها و نوع ترسیدن او را شرح دهید.
- نقاط قوت و نقاط ضعفش را بنویسید.
- از دوستان و روابط دوستانهاش صحبت کنید. (باتوجه به شخصیتش)
چطور شخصیتداستانیمان را بهتر بشناسیم تا بهتر با او ارتباط بگیریم؟
گاهی در طی مراحل نوشتن داستان، برقراری ارتباط با شخصیتهای داستانی (چه اصلی و چه فرعی) سخت و تا حدودی غیرممکن میشود. برای آنکه در دام این مشکل نیفتیم به شما گفتوگو با شخصیت داستانیتان را بهعنوان یک راهحل امتحانشده پیشنهاد میدهم.
لازم نیست بهدنبال یک گفتوگوی خاص بگردید. فقط خودتان (خودِ نویسندهتان) را در کنار شخصیت داستانی مدنظرتان قرار دهید و با او صحبت کنید. نمیدانید چطور سرحرف را باز کنید؟ از پرسشهای کلیشهای مانند هوا چه گرم است و یا چه سرد است شروع کنید. اجازه بدهید این تمرین فیالبداهه پیش برود. با شخصیت داستانیتان صمیمی باشید و او را یک دوست درنظر بگیرید. حتی اگر آن شخصیت داستانی شما یک قاتل زنجیرهای بدقلق و بداخلاق است. او را زنده، واقعی و یک دوست تصور کنید نه یک شخصیت داستانی بیجان. اگر شما که خالق او هستید توانستید با او ارتباط بگیرید، با غمهایش غمگین شوید و با شادیهایش از فرط شادی بشکن بزنید، مخاطب شما هم با او ارتباط خواهد گرفت.
نکاتی در رابطه با خلق شخصیت داستانی ماندگار:
- نگذارید شخصیت داستانی شما سفید یا سیاه شود. آن شخصیتهای داستانی ماندگار خواهند بود که کاملاً خاکستری باشند. یعنی مجموعهای از خوبیها و بدیها در کنار هم. درست مانند خودمان.
- خدای مکانیکی نشوید. اجازه بدهید شخصیت داستانی شما خودش برای پیشبردن داستان تصمیم بگیرد نه شما که نویسندهی داستان هستید.
- شخصیتتان را موجودی زنده (مخلوق) در نظر بگیرید تا مخاطب هم با او همذاتپنداری کند و او را زنده و حقیقی بپندارد.
- در تغییر خلقوخوی شخصیتتان در مسیر نوشتن داستان دقت بهخرج دهید تا منطق داستانتان بهبهترین شکل پیش برود. اگر قرار است شخصیت شما به آدمی/موجودی بهتر و یا بدتر (حتی شرور) بدل شود شما در طول داستان نیاز دارید تا نشانههای تغییر را هوشمندانه در دل داستان جا بدهید.
- یادتان نرود که هر شخصیت لحن حرفزدن بهخصوصی دارد که با دیگران متفاوت است. پس حین نوشتن دیالوگهای هر شخصیت داستانی مدام با خودتان تکتک خصوصیات شخصیت داستانی و تیپ شخصیتیاش را مرور کنید.
در مراحل نوشتن داستان دیالوگ چیست و چطور دیالوگهای خوب بنویسیم؟
دیالوگ همان گفتوگوهای شخصیتهای داستانی با یکدیگر است که میتواند بهصورت تکگویی (مونولوگنویسی) نیز دربیاد. آنچه دیالوگهای یک داستان را عمیقتر میکند، میزان شناخت شما (بهعنوان نویسنده) از شخصیتهای داستانی است.
آیا دیالوگها، لحن شخصیتهای داستانی و تیپ شخصیتی آنها را نشان میدهد؟ آیا لحن، کلمات و جملات آن شخصیت لات و کوچهوخیابانی با آن سوسول زودرنج یکی است؟ اگر یکی بود، یک جای کار شما میلنگد.
همانطور که گلوریا کمپون در کتاب «گفتوگونویسی» میگوید:
گفتوگو نهتنها در هر صفحه فضای خالی که برای خواننده چشمنواز است ایجاد میکند، بلکه به شخصیتهای داستان جان میدهد، که این امر به لحاظ احساسی برای خواننده جذاب است. ما بیشتر به مکان و زمانی در یک داستان علاقه داریم که در یک صحنهی گفتوگو آنها را برایمان تعریف، توصیف و تصویر میکند. گفتوگو در ضمن انگیزهی شخصیتها و برنامههای متضاد آنها را افشا میکند، واژههای تند شخصیتها خوانندگان را از آنچه در درون شخصیتها میگذرد آگاه میکند و برای قسمتهای بعدی داستان تعلیق ایجاد میکند. ضمن اینکه به محض شروع صحنهی گفتوگو، بلافاصله داستان سرعت میگیرد. با گفتوگو میتوان کاری کرد که خوانندگان زمان و مکان داستان را واقعاً حس کنند و در صورتی که گفتوگوها را درست بنویسیم گفتوگو میتواند حتی مضمون داستان را هم انتقال دهد. گفتوگوی موثر همهی این عناصر را به خوانندهی مشتاق نشان میدهد و این نوع گفتوگو همان چیزی است که ما نویسندگان قصد داریم خلق کنیم.
چطور برای داستانمان یک پایان حرفهای بنویسیم؟
در مراحل نوشتن داستان آنچه در پایانبندی مهم است نحوهی گرهگشایی و پاسخ به پرسشهای احتمالی مخاطبها در پایان داستان است. هرچند این پایانبندی با توجه به پیرنگهای هرکدام از ژانرهای ادبیات گمانهزن با یکدیگر متفاوت هستند.
جمال میرصادقی در رابطه با انواع پایانبندی داستانها میگوید:
-
داستانهایی که با پایانبندیشان خواننده را خشنود میکنند، از آنها با عنوان «پایان خوش» نام میبرند.
-
داستانهایی که پایان خوشی ندارند.
-
داستانهایی که وقایعی در آنها اتفاق میافتد و خواننده به این واقعیت میرسد که خواستهایش برای شخصیت، نه درست بوده و نه قابل قبول.
ایشان در ادامهی این نوع پایانبندی در داستان به نکات زیر اشاره کرده است:
دو نوع اول پایانبندی، راهحلی را شرح میدهد که در مسیر وقایع، به ذهن ما خطور کرده و خواستهایم از آن سردربیاوریم و ببینیم امیدها و ترسهای ما برای شخصیت اصلی به تحقق پیوسته است یا نه.
نوع سوم پایانبندی، راهحلی عنوان نمیکند و ممکن است پی ببریم که خواست ما (یا شاید خواستهای ما) برای ارائهی راهحل به نحوی گمراهکننده بوده است، یا متوجه شویم که اگرچه ممکن است مشکل بهنظر حل شده باشد، شخصیتها در آن درسی نگرفتهاند و ممکن است دوباره دنبال همان بیهودگی و تباهی بروند و راه گذشتهی خود را پیش بگیرند و مشکل خود را تکرار کنند.
در ادامه چندین نکتهی طلایی در رابطه با پایانبندی داستانتان آوردهام که شما براساس پیرنگ و ژانر داستانیتان میتوانید از آنها استفاده کنید.
- میتوانید از پایانبندی شوکهکننده در ژانر وحشت استفاده کنید. در این نوع پایانبندی لازم است تا سرنخها و شواهد را بهطرز هوشمندانهای در داخل داستان بیاورید. این سرنخهایی که سروکلهشان از همان ابتدا تا انتهای داستان پیدا شده. شبیه تکههای پازلی که درنهایت یک کل منسجم و یک تصویر نهایی را نشان میدهد. در غیر این صورت داستان شما از لحاظ منطق داستانی میلنگد.
- میتوانید از پایان باز در داستانهایتان بهره ببرید. لطفاً این پایان باز را با نداشتن پایانبندی حرفهای اشتباه نگیرید. پایان باز زمانی پایان باز بهحساب میآید که روایت داستانی شما در پسزمینه همچنان ادامه داشته باشد اما شما بهعنوان یک نویسنده مایل باشید تا خود جریان داستان را در نقطهای مشخص به پایان برسانید. یادتان نرود که پایانباز در تاثیرگذاری نقطهی پایانی داستان است. جایی که قصد داریم مخاطب کنجکاو شود و مابقی داستان را در ذهنش تجسم کند درحالی که ما جریان داستان را به پایان رساندهایم.
- میتوانید از طرح یک سوال مهم و کلیدی در پایانبندی داستان استفاده کنید و این پرسش را بیجواب بگذارید. این پرسش میتواند در لابهلای گفتوگوها و یا خود روایت داستان مطرح شود.
در مراحل نوشتن، داستان را تا کجا و چطور بازنویسی کنیم؟
در طول رویابافی برای نوشتن، درحالی که دارید نسخهی اول را تولید میکنید، بخش خلاقانه سمت راست مغز شماست که مسئولیت دارد. در همان زمان بخش چپ ذهن شما بدون هیچ واکنشی در بیشتر موارد فعالیت نیمکرهی راست را نظاره میکند، ولی هر نوع فکری از این دست که «این احمقانه است!» یا «مردم فکر میکنند چنین صحنهای احمقانه است!» به طور واضح پیامهایی است که از سمت چپ میآید-پیامهای انتقادی که تا وقتی سمت راست درحال تاختن است به آنها نیازی ندارید.
از کتاب «سیوهشت خطای رایج داستاننویسان»
بهعنوان یک نویسنده اگر بهدنبال آن هستید که چرخهی بیپایان بازنویسی را به پایان نرسانید، هرگز داستان خودتان را در معرض بازخورد و یا چاپ نخواهید گذاشت. پس بگذارید اینطور بگویم: در مراحل نوشتن داستان نیازی نیست استانداردهایتان را برای پذیرش یک داستان خوب پایین بیاورید. فقط کافیاست با همان مهارتهای الان و زمان مشخصشده برای نوشتن آن داستان، خودتان را به چالش بکشید و بهترین اثر را ارائه دهید. نگذارید کمالگرایی عذابتان بدهد و مانع ادامهدادنتان شود. همهی نویسندههای بزرگ روزی بدترین داستان را نوشتهاند. آنچه مهم است؛ پشتکار شما و تعهدان به این مسیر است. در مسیر نویسندگی و در حین یادگیری میتوانید مهارتتان را تقویت کنید.
اما برای بازنویسی بهتر و دقیقتر اثر خودتان بهتر است نوشتن یک داستان را به دو مرحله تقسیم کنید.
- مرحله اول: نوشتن بدون هیچ قضاوت قبلی و کاملاً بیپروا.
در این مرحله مهم نیست منطق داستان چیست، تعلیق درست از آب درآمده یا نه، شخصیتها عمیق خلق نشده باشند، دیالوگها حرفهای نباشند و… این مرحله مرحلهی مست نوشتن است. مرحلهی بیدغدغه، رها و آزادانه نوشتن است.
- مرحلهی دوم: نوشتن به کمک منتقد درونی.
برخلاف مرحلهی قبلی در این مرحله شما ناچارید تا آن منتقد درونی و سختگیرتان را بیدار کنید و موشکافانه به بررسی متن خود بپردازید.
برای آنکه در مرحلهی دوم نوشتن و یا همان بازنویسی داستان هشیار ویرایش کنید، به نکات زیر توجه کنید:
- پس از نوشتن نسخهی اولیهی داستان؛ به عمد از آن فاصله بگیرید. حداقل چند روزی را به سراغش نروید تا حسابی ذهنتان آن را فراموش کند.
- هرمشکلی در حینخواندن مجدد داستان پیدا کردید، همانجا و بدون ذرهای تامل حلش کنید.
- کلیت داستان را بررسی کنید. آیا داستان شما محدودیت کلمه دارد؟
- داستان را از ابتدا تا انتها بخوانید و در مورد جزبهجزء بخشهای داستان فکر کنید.
- منطق داستان را با درنظرگرفتن تمام احتمالات پیشرو در داستان بسنجید.
- شخصیتهای داستانی را مجدد بررسی و نوع رفتار و دیالوگهایشان را بازنویسی کنید.
- از حذف جملات و کلمات نترسید. اگر جملهای شما را اذیت میکند در کمال بیرحمی حذفش کنید.
- معنای واژهها و کلمات را جستوجو کنید.
- از نوشتن کلمات و جملات تکراری به شدت بپرهیزید. (مگر آنکه از تکرار آنها هدفی داشته باشید)
- نثرتان را یکدست کنید. داستان را به آشدرهمبرهمی از واژگان تبدیل نکنید.
- روی جملهی آغازین و نحوهی شروع داستانتان وقت بگذارید. اگر شروعش با توجه به ژانر و سبک داستان هیجانانگیز و ترغیبکننده نیست؛ در کمال بیرحمی چند صفحهی اول داستان (بسته به حجم داستان) را بازنویسی کنید.
- خط داستانی، شروع و پایان داستان را چندینبار بررسی کنید و آن را بسنجید. آیا شخصیتهای داستانی شما به آن هدفی که لازم بود رسیدهاند؟ روایت داستانی چطور پیش رفت؟
سخن پایانی
با تمام این ریزهکاریها یادتان باشد که نباید در مرحلهی بازنویسی خودتان را متوقف کنید و درگیر کمالگرایی شوید. یادتان نرود که استانداردهای بالا عالی است. اما در نظر بگیرید که در همین مرحله از نویسندگی چه مهارتها و چه محدودهی زمانی دارید؟ با درنظر گرفتن همین دو نکته بهترین نسخهی خودتان را در نوشتن ارائه دهید. در این مقاله به بررسی و ذکر مراحل نوشتن داستان و ارائهی دستورالعملهایی پرداختیم که جزو عناصر اصلی داستاننویسی محسوب میشوند.
حالا دیگر منتظر چه هستید؟ نوشتن داستانتان را آغاز کنید. همین الان، همین حالا.
نویسنده: محدثه ظریفیان
8 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
[…] که قبلا در مقالهی دستورالعمل داستاننویسی راجعبه نحوهی شروع داستانهای ترسناک صحبت […]
[…] مراحل نوشتن داستان […]
نکات جالب و مهمی رو نوشته بودی محدثه جان.
متشکرم ازت زهراجان.
ممنون که هستی🌱
درود بر محدثهی عزیز. این مقاله اونقدر کامل و جامع و پر از نکته بود که باید حداقل در سه پست مجزا منتشر میشد. به نظرم بازدهیش بهتر میبود. اما این چیزی از کار بینظیرت کم نمیکنه. عالی بود👌🏻👌🏻👌🏻❤❤❤
متشکرم ازت زهراجان.
و ممنونم که نظرت رو هم گفتی.
😃🌱💫
سلام بر اهالی توانا قلم و خوش سلیقه این سایت.
من از اهالی علاقه شما نیستم. ولی علاقه، توانایی، سلیقه و تخصصتان بسیار بسیار ستودنی است. هر بار که اینجا میآیم از دیدن سایت شما مشعوف میشوم و نگاه و فکرم به دستهایم فرمان میدهد که بنویس دست مریزاد بر شما و سعیتان.
ای جانم.
چه پیام دلچسبی اعظمجان.
متشکرم ازت.
خوشحالم که از محتوای آکادمی ژانرنویسی لذت میبری😃🌱