داستان ژانر علمی‌تخیلی

انتقال‌دهنده‌ی جهنمی | داستان علمی‌تخیلی

-خانم… خانم داریم کجا می‌ریم نصف‌شبی؟ من پاهام دردگرفته و سردم شده. من که دوباره تو خواب راه نرفتم ها؟ آره؟ صبر کنین… صبر کنین اون صدایی که از طبقۀ پایین خونه شنیدم صدای شلیک گلوله‌ نبود. بود؟ من… من ترسیدم خانم. +گوش‌کن پسرجون؛ اگه می‌خوای به‌دست اون بی‌همه‌چیزهای نفهم…
16 دیدگاه

آخرین فوتونوئه | داستان کوتاه علمی‌تخیلی

مه خاکستری رنگی تمام سطح سیاره را پوشانده بود. حتی از داخل سفینه می‌شد بوی مرگ را استشمام کرد و طعم گس شکست را چشید. از پشت شیشه‌‌ی مات سفینه، بیرون را از نظر گذراند. در روزگاری نه چندان دور، سیاره آربور، پر بود از آسمان‌خراش‌های سر به فلک کشیده.…
6 دیدگاه
فهرست