روحزدگی | داستان کوتاه ژانر وحشت
ساعت سه بعد از ظهر بود و من هنوز توی مدرسه گیر افتاده بودم. یادمه توی بچگی از مدرسه متنفر بودم و حتی تا سال آخر دبیرستان هم نتونستم کمی احساس بهتری نسبت بهش پیدا کنم. همیشه میگفتم ضربالمثل «مار از پونه بدش میاد در خونهاش سبز میشه» رو برای…
10 دیدگاه