چطور داستان ترسناک بنویسیم؟

پیش از آنکه نوشتن مقاله‌ی «چطور داستان ترسناک بنویسیم؟» را آغاز کنم و پشت سیستم بنشینم، حسابی بر خودم ترسیدم. نه این‌طوری نمی‌شود. اجازه بدهید دقیق‌تر بگویم. شرحش دهم. کمی چاشنی ترس به آن بیفزایم و بعد شما را با کلمات رها کنم.

درست چند دقیقه پیش بود که رخ داد. درست در وسط یک روز کاملاً عادی و آفتابی رخ داد. نه خبری از ابرهای سیاه و زوزه‌ی گرگ در دل شب بود و نه خبری از هیولاهای خون‌خوار و وحشی که بخواهند به سمتم حمله کنند. همه‌چیز آرام و دلچسب به‌نظر می‌رسید تا آنکه صدایی آشنا اما گنگ از آن سمت خانه به گوشم رسید. شبیه افتادن عمدی یکی از وسایل آشپزخانه بود. درجایم خشک شدم. بر خوردم لرزیدم و گرومپ‌گرومپ قلب وحشت‌زده‌ام را شنیدم. آخر هیچ‌کسی خانه‌مان نبود و قرار هم نبود به‌همین زودی بازگردند. خنده‌ای تلخ و چندشناک از سر وحشت بر روی لب‌های خشکم نشست. صدا مجدد از سمت آشپزخانه شنیده شد. شک نداشتم که آن وسیله‌ی کوفتی داخل آشپزخانه روی زمین پرت شده. پرت شده؟ کدام احمقی آن را از عمد روی زمین پرت کرده؟

اما چرا افتادنش تمام نمی‌شد؟ چطور ممکن بود دوباره صدای افتادنش را بشنوم؟ ناخواسته از روی صندلی پریدم. عینک گرد و قرمزرنگم را روی چشم‌هایم گذاشتم. باید از اتاق خارج می‌شدم. باید آن عامل سروصدا را می‌دیدم. باید با چشمانی باز می‌دیدمش. راستش آن‌قدر داستان ترسناک نوشته بودم و به خورد مخاطب‌های طفلی‌ام داده بودم که بدانم موجودات شرور و یا قاتل‌های دیوانه کجا و چطور شخصیت داستانی را غافلگیر خواهند کرد. پس کاتر کوچک روی میز را برداشتم. با آرامش تیغش را بیرون کشیدم و دسته‌ی آن را زیر انگشتان دست چپم فشردم. انگار که شمشیری بُرنده را در دست گرفته باشم از اتاق بیرون زدم. آرام‌آرام و با احتیاط پشت هر دیواری پناه می‌گرفتم و حواسم بود که آن ازخدابی‌خبری که مرا ترسانده پشت سرم ظاهر نشود و مرا زهره‌ترک نکند. حواسم هم به پشت سرم بود و هم به جلو. تمام تنم گوش شده بودند و چشم. مدام سر می‌چرخاندم. پاهایم سست و تنم کرخت شده بود. جدی‌جدی ترسیده بودم. منی که سال‌ها دیگران را از ترس تا مرز جنون می‌رساندم حالا از صدایی که حتی شک داشتم حقیقی بوده یا ساخته‌ی ذهن دیوانه‌ام ترسیده بودم. این دیگر معرکه بود!

مسیر 30 ثانیه‌ای اتاق تا آشپزخانه به‌اندازه‌ی یک عمر کِش آمد. لعنت. غرق خیالات سیاهم شدم. دیوارها لرزیدند و آرام‌آرام برای حبس‌کردن من به سمت داخل حرکت کردند. آسمان به سرخی رنگ همان آسمان هولناکی بود دیشب در خواب دیده بودم. همان مه غلیظ و همان ابهام و همان ترس. می‌توانستم رطوبت هوا را لمس کنم. قطرات عرق  روی صورت و دست‌های عریانم نشست. زمزمه‌هایشان را شنیدم. زمزمه‌هایی از پس سیاهی شب. از پس جهان بی‌رحم و هولناک. زمزمه‌های موجودات تاریکی را. زمزمه‌هایی که از همه‌ی جهات شنیده می‌شد. هم از چپ و هم از راست. هم از دور و هم از نزدیک. صدای غرش آسمانی که حالا جایگزین سقف پذیرایی شده بود مرا از جا پراند. اما کارتر هنوز در دستم بود. چیزی در لابه‌لای مه و سرخی خون‌آلود آسمان نمایان شد. چیزی شبیه چشم‌هایی که به من زل زده بود. درهمان لحظه لمس انگشتان سیاهی را روی پوست گردنم حس کردم. پلک‌هایم بر هم خوردند. بر روی زانوهایم خم شدم. به نفس‌نفس‌زدن‌های پی‌درپی افتادم و درنهایت…

چطور داستان ترسناک بنویسیم؟

می‌بینید؟ این قدرت کلمات و قدرت نویسنده‌ی ژانر وحشت در نوشتن یک داستان ترسناک است. نیازی نیست به دنبال ترس‌های عجیب‌وغریب بگردید. فقط کافیست به درون خودتان و زندگی خودتان نگاهی بیندازید.

اما برای آنکه بندانیم چطور داستان ترسناک بنویسیم با ما همراه باشید و این مقاله که حاصل تجربیات چندین‌ساله‌ی من در نوشتن ژانر وحشت و آموخته‌هایم در این حوزه است را تا آخر بخوانید.

 

انواع ترس در داستان ترسناک

پیش از آنکه به سراغ نکات و دستور‌العمل نوشتن داستان ترسناک برویم لازم است تا با انواع ترس و نحوه‌ی اثرگذاری آن‌ها بر ما (نویسنده) و مخاطب آشنا شویم. با توجه به نحوه‌ی اثرگذاری ترس، من آن‌ها به دو دسته‌ی درونی و بیرونی تقسیم کرده‌ام.

ترس‌های درونی: ترس‌هایی هستند که از درون ما نشات می‌گیرند و بیشتر شخصی هستند. معمولاً عده‌ی محدودتری را می‌ترسانند. مانند ترس از ارتفاع.

ترس‌های بیرونی: ترس‌هایی که عده‌ی بیشتری در داستان را درگیر خود می‌کند و ماجرا به‌وسیله آن ایجاد می‌شود. معمولاً این ترس‌ها از نوع ترس‌های فوری و چندشناک هستند. مانند قتل‌های بی‌وقفه توسط هیولای شیطانی که اشتباهی از جهنم به زمین آمده است.

انواع ترس‌های درونی:

-فوبیاها: ترس از ارتفاع (Acrophobia)، ترس از پرواز (Aerophobia)، ترس از حشرات (Entomophobia)، ترس از عنکبوت (Arachnophobia)، ترس از مار (Ophidiophobia)، ترس از تاریکی (Achluophobia) و…

-ترومای روحی: تروما و یا ضربه‌های روحی و روانی درحقیقت آن اتفاقات تلخی هستند که ممکن است در گذشته‌ی یک فرد رخ داده درحالی که این اتفاقات بر جسم و یا روح فرد آسیب جدی زده باشد. مانند تجاوز جنسی، از دست دادن عزیزان به طور ناگهانی و ناگوار، بلاهای طبیعی، تصادف و غیره.

-مسائل اعتقادی: میزان باور و اعتقاد شخص به آن مسئله میزان ترس را کم و یا زیاد می‌کند. گاهی در لابه‌لای مسائل اعتقادی سروکله‌ی مسائل خرافاتی هم پیدا می‌شود که همین عامل موجب ترسناک‌تر شدن قصه می‌شود.

چطور قهرمان داستان در مقابل این نوع ترس‌ها برنده می‌شود؟ با آگاهی و بالابردن سطح میزان عزت نفس و البته پیداکردن طرزفکری نو برای پذیرش این نوع ترس‌ها. ترس‌های درونی شاید در نگاه اول چندان ترسناک و دلهره‌آور به‌نظر نرسند؛ اما به‌مرور زمان در پس ذهن مخاطب ته‌نشین شده و اثر می‌کنند. مانند رمان «آن (It)» از استیون کینگ.

 

انواع ترس‌های بیرونی:

-قاتل‌های زنجیره‌ای

-اسباب‌بازی‌های خبیث

-ارباب‌های شیطانی

-جادوگران ترسناک

-هیولاهای وحشت

-زامبی‌ها و موجودات تغییریافته‌ی بیولوژیکی

-ربات‌های غیرقابل کنترل که قصد دارند دنیا را نابود کنند

-شیطان

-موجودات اسطوره‌ای و یا افسانه‌ای ترسناک

-خون‌آشام‌ها و یا دراکولا

و…

 

شیوه‌ی شروع یک داستان ترسناک

همان‌طور که قبلا در مقاله‌ی دستورالعمل داستان‌نویسی راجع‌به نحوه‌ی شروع داستان‌های ترسناک صحبت کرده‌ایم، می‌توانید از شروع‌های زیر برای نوشتن داستانتان/رمانتان ایده بگیرید.

 

-شروع داستان وحشت می‌تواند با کُشتن، کُشته‌شدن، آشنایی با یک قاتل/هیولا/شیاطین/ موجودات اهریمنی و.. آغاز شود.

-شروع داستان وحشت می‌تواند یا دیالوگی خشن و تعلیق‌آور بین یک شخصیت (مونولو‌گ‌نویسی)/ بین دو و یا چند شخصیت داستانی شروع شود.

-شروع داستان وحشت می‌تواند از میانه باشد. در این شروع می‌توانید بخشی از میانه‌ی داستان را به اول داستان منتقل کنید تا هیجان و تعلیق را به داستان وحشت خود بیفزایید.

-شروع داستان وحشت می‌تواند با توصیف صحنه‌ای هولناک و نفس‌گیر آغاز شود. (یادتان نرود که ایجاد تعلیق در داستان ژانر وحشت از عناصر مهم این ژانر است. پس خواننده را تشنه نگه دارید اما منتظر نه. توصیفتان آن‌قدر زیاد نباشد که خواننده را از خواندن ادامه‌ی داستان منصرف کند.)

-شروع داستان وحشت می‌تواند با بیان خاطره‌ای تلخ و یا ترسناک از زبان شخصیت اصلی آغاز شود.

-شروع داستان وحشت می‌تواند با تعلیق شخصیت آغاز شود. در این نوع تعلیق کافی است در رابطه با یک شخصیت داستانی دیگر صحبت کنید. البته آن شخصیت داستانی باید نقش مهمی در ایجاد هیجان داستان داشته باشد. مثلاً آن شخصیت کُشته شده و یا توسط هیولاها تکه‌تکه شده باشد.

 

شیوه‌ی پایان‌بندی یک داستان ترسناک

-می‌توانید از پایان‌بندی شوکه‌کننده در ژانر وحشت استفاده کنید. در این نوع پایان‌بندی لازم است تا سرنخ‌ها و شواهد را به‌طرز هوشمندانه‌ای داخل داستان بیاورید. سرنخ‌‌هایی که سروکله‌شان از همان ابتدا تا انتهای داستان پیدا شده. شبیه تکه‌های پازلی که درنهایت یک کل منسجم و یک تصویر نهایی را نشان می‌دهد. در غیر این صورت داستان شما از لحاظ منطق داستانی می‌لنگد.

-می‌توانید از پایان باز در داستان‌هایتان بهره ببرید. لطفاً این پایان باز را با نداشتن پایان‌بندی حرفه‌ای اشتباه نگیرید. پایان باز زمانی پایان باز به‌حساب می‌آید که روایت داستانی شما در پس‌زمینه هم‌چنان ادامه داشته باشد اما شما به‌عنوان یک نویسنده مایل باشید تا خود جریان داستان را در نقطه‌ای مشخص به پایان برسانید. یادتان نرود که پایان‌باز در تاثیرگذاری نقطه‌ی پایانی داستان است. جایی که قصد داریم مخاطب کنجکاو شود و مابقی داستان را در ذهنش تجسم کند درحالی که ما جریان داستان را به پایان رسانده‌ایم.

-می‌توانید از طرح یک سوال مهم و کلیدی در پایان‌بندی داستان استفاده کنید و این پرسش را بی‌جواب بگذارید. این پرسش می‌تواند در لابه‌لای گفت‌وگو‌ها و یا خود روایت داستان مطرح شود.

 

شیوه‌ی شخصیت‌پردازی در داستان ترسناک

همان‌طور که تمام داستان‌ها به یک شخصیت‌پردازی خوب و عمیق احتیاج دارند، شما نیز برای خلق یک داستان ترسناک تاثیرگذار؛ به شخصیتی ماندگار احتیاج دارید. شخصیت‌های داستانی شما در این ژانر می‌توانند انسان‌ها، قاتل‌ها، هیولاها، شیاطین، جادوگران خبیث، عروسک‌های شرور و… باشند. همان‌طور که فضاسازی در داستان ترسناک به هولناک‌کردن یک اثر کمک خواهد کرد؛ شخصیت‌پردازی حرفه‌ای هم در ماندگارکردن آن اثر موثر خواهد بود. حالا این شخصیت اصلی شما می‌خواهد قهرمان داستان باشد یا ضدقهرمان و حتی شرور.

پیشنهاد مطالعه: شخصیت‌پردازی در داستان


 اگر دوست دارید جزئیات بیشتری از شیوه‌ی خلق یک هیولا یا قاتل داستانی را بدانید پیشنهاد می‌کنیم سری به لینک زیر بزنید:

کتاب الکترونیکی «چگونه هیولای داستانی خلق کنیم؟»

چگونه هیولای داستانی خلق کنیم؟

 

کتاب الکترونیکی «چگونه قاتل داستانی خلق کنیم؟»

چگونه قاتل داستانی خلق کنیم؟


 

شیوه‌ی صحنه‌پردازی در داستان ترسناک چگونه است؟

بگذارید ترس از سر و روی اثرتان بریزد. بگذارید فضاسازی، رنگ‌ها، حال‌وهوا و حتی توصیفات شما در گرو ایجاد ترس، هیجان و اضطراب باشد. اما اینکه چطور داستان‌تان را از طریق فضاسازی، ترسناک جلوه دهید را در ادامه خواهم گفت.

با توجه به این تعریف داستان‌های ترسناک به صحنه‌های ترسناک و مرتبط با ژانر و هرکدام از زیرژانرهای وحشت نیاز دارد. هرچند گاهی نویسنده صحنه را با ژانر و حال‌وهوای شخصیت داستانی هماهنگ نمی‌نویسد.

همان‌طور که جمال میرصادقی درباره‌ی صحنه‌پردازی در داستان‌های امروزی می‌گوید:

اغلبِ صحنه‌پردازی‌ها غیرمستقیم وقوع واقعه‌ای را به خواننده القا می‌کند یا به‌ صورت تمثیلی و نمادی در ارتباط با شخصیت و عمل داستانی می‌آید؛ مثلاً در زندگی، ما از ارتباط طبیعت با حالت‌های روحی و روانی خودمان آگاه هستیم و روز ابری و گرفته به‌نظرمان غم‌انگیز جلوه می‌کند، روز آفتابی پرنشاط و روح‌پرور. اما گاهی هم پیش می‌آید که خصوصیتی در طبیعت وجود دارد که با حالت روحی ما در تضاد و معاوضه است. در روز آفتابی، ما غم‌زده‌ایم، در روز بارانی و ابری، خوشحال. یا آفتاب را دوست نداریم و باران به ما حال نمی‌دهد و نم‌نمش نشاطی در ما بیدار می‌کند. در داستان‌ها بازتاب چنین حالت‌های روحی را می‌توان دید. گاهی صحنه‌ی داستان با حالت‌های روحی شخصیت هماهنگی دارد و گاه سرناسازگاری.

متوجه شدید ماجرا از چه قرار است؟

شما برای نوشتن صحنه‌های یک داستان ترسناک به صحنه‌های ترسناک نیاز دارید. اما این صحنه‌پردازی را چطور انجام دهیم؟

  • به کمک توصیف مکان‌ها:

مانند توصیف یک تیمارستان متروکه و ترسناک.

توصیف قبرستانی در دل شب و بیرون از شهر.

توصیف دنیایی سورئال و غیرواقعی اما ترسناک که جاذبه هیچ معنایی در آن ندارد.

استثنا: شما می‌توانید در یک روز کاملاً آفتابی و معمولی روایتی هولناک را خلق کنید. اما آن عوامل پررنگ ترس است که در ترسناک‌کردن داستان نقش دارد نه فقط صحنه‌پردازی یک مکان و زمان.

 

نمونه‌ی خوب: از داستان «فقط گوشت» اثر جک لندن

پرسه‌زنان به نبش خیابان رفت و از آن‌جا بالا و پایین خیابان فرعی را زیر نظر گرفت، اما جز دریایی از نور که فانوس‌های خیابان بر چهارراه پخش می‌کردند چیزی ندید. پرسه‌زنان از همان راه بازگشت. به سایه انسانی می‌مانست که بی‌سروصدا تا آن‌جا که ممکن است با نرمی لابه‌لای تاریک و روشن خیابان می‌خزد. درست مانند حیوانی وحشی در جنگل که حواس پنجگانه‌اش تا واپسین درجه هشیار است و کوچک‌ترین اثری را درک و دریافت می‌کند. اگر فردی دیگر در تاریکی اطرافش حرکت می‌کرد، بی‌شک باید بسیار سایه‌وارتر از او می‌بود تا توجه‌اش را جلب نکند.

 

  • به کمک رنگ‌ها و معنای آن‌ها:

مانند رنگ‌های قرمز و سیاه که معمولا در کنارهم یادآور داستان‌هایی همچون دراکولا و خون‌آشام است.

رنگ‌های به‌کار گرفته شده در رمان بوف کور از صادق هدایت را به‌یاد بیاورید که هرکدام از آن‌ها برای بیان مقصدی مشخص توسط نویسنده آورده شده بود.

 

پیشنهاد مطالعه: رنگ چطور بر داستان بوف کور اثر گذاشته است؟

می‌توانید از رنگ‌هایی استفاده کنید که در طیف سیاه و خاکستری پررنگ و رنگ‌های کدر هستند که می‌توانند به داستانتان حال‌وهوای دل‌گیر، ترسناک و مورمورکننده بدهند.

استثنا: باز هم برای غافلگیرکردن و ایجاد شوک در مخاطب می‌توانید برخلاف رنگ‌های همیشگی و معانی آن‌ها در داستان استفاده کنید. اما حواستان باشد که عناصر دیگر ترس را در داستان پررنگ‌تر کنید.

 

نمونه‌ی خوب: از داستان «اتاق قرمز» نوشته‌ی ادو گاوا رانپو

پرده‌های حریرِ گران‌بهایی به رنگ بنفش، آویخته از سقف، دیوارها را تا کف می‌پوشاند و درها و پنجره‌ها را به کلی پنهان می‌کرد. نور کم‌رنگِ شمع‌ها سایه‌های بیش از حد بزرگ‌شده‌ی ما را روی پردهایی مخملی می‌انداخت که لایه‌هایشان به مانند باریکه‌های خونی غلیظ بود. سایه‌ها با حرکت شراره‌ها می‌رقصیدند، شکل عوض می‌کردند و همچون عنکبوت‌هایی عظیم میان لایه‌های پارچه پیِ هم می‌دویدند.

 

  • به کمک لحن و نثر نویسنده:

متاسفانه آنچه در ادبیات تالیفی ژانروحشت کمتر دیده‌ام نثر گیرا، خوب و البته دلچسب است. شاید به همین دلیل باشد که اکثر مخاطب‌ها، ژانر وحشت را ژانری سطحی و صرفاً برای سرگرمی می‌دانند. اما غافل از آنکه نثر حرفه‌ای اثر بر کل داستان و ایجاد هیجان و ترس اثر خواهد گذاشت طوری که روزها، هفته‌ها و شاید سال‌ها تکه‌هایی از آن کلمات داستان در ذهن مخاطب ته‌نشین شود. اغلب می‌بینم که هنرجوهای تازه‌کار و نویسندگان نوجوان بیشتر به سمت روایت‌گویی و گزارشی نوشتن یک داستان ترسناک می‌روند. البته که این طبیعی است و نثرنویسی خوب هم قابل یادگیری است. چراکه داشتن نثری حرفه‌ای نیاز به زمان‌ دارد و تمرین‌های پی‌درپی می‌طلبد.

با تمام این اوصاف اینکه چطور نثر حرفه‌ای و درخورد داستان وحشت داشته باشیم خود اصولی دارد:

  • از کلمات خشنی استفاده کنید که از لحاظ آوایی و در تلفظ، حس ترس را الغا کند.

مانند: هولناک، مورمورکننده، تکه‌تکه کردن، خشم‌آلود، مرگ‌آور، مرگ‌آلود، خشمناک، چندشناک و …

  • رنگ‌ها و کلمات را در کنار هم بگذارید.

مانند: خون سرخ (درست است که می‌دانیم خون در حالت عادی سرخ است اما با آوردن کلمه‌ی سرخ در کنار خون به تاثیر آن بر ذهن مخاطب می‌افزاییم.)

شب وحشت‌برانگیز، آسمان سیاه و کبود، باران سیاه و سیل‌آسا، نجوای هولناک، سایه‌های سیاه و…

  • به عناصر بی‌جان داستان جان بدهید و از خصوصیات انسانی برای توصیفشان استفاده کنید.

مانند: باران وحشیانه، شب غم‌زده، قبرستان بیدار، مرگ حریص، سایه‌های خشم‌آلود و…

 

تمرین: در ادامه برایتان تمرینی هیجان‌انگیز آورده‌ام که می‌توانید با انجام آن یک فضای داستانی ترسناک را خلق کنید.

  1. ابتدا یک قلم و کاغذ بیاورید. و یا یک صفحه را در وُرد (word) باز کنید.
  2. به یک اتفاق معمولی فکر کنید. زود باشید. قطعاً چیزی در مغزتان وول خواهد خورد.
  3. خب حالا به آن اتفاق معمولی کمی چاشنی ترس بیفزایید. یادتان نرفته که انواع ترس‌ها کدام بوده‌اند؟ (به اول همین مقاله رجوع کنید)
  4. در این مرحله سعی کنید آن اتفاق ترسناک را مقابل رویتان ببینید. تصورش کنید. با تمام جزئیات.
  5. حالا به این سوالات پاسخ دهید:
  • آن اتفاق چیست؟
  • با رخ‌دادن آن اتفاق چه حسی در شما ایجاد شد؟ همین حالا چه احساسی دارید؟
  • چه صداهایی را می‌شنوید؟
  • چه بویی به مشام‌تان می‌خورد؟
  • موقعیت اطرافتان چگونه است؟ بیرون از خانه هستید؟ آسمان بارانی و شب است؟ لغزش قطرات باران بر پوست بی‌دفاع صورتتان را حس می‌کنید؟ باران تندتر و شب سیاه‌تر می‌شود؟ توصیفش کنید. مهم نیست چقدر طولانی؛ فقط بنویسیدش.
  • حالا چیزی از پشت سرتان یا مقابل رویتان می‌گذرد. آن چیست؟ یک گرگ وحشی؟ یک قاتل؟ یک دلقک دیوانه؟ یکی از عزیزانتان؟
  • دنبالش می‌روید؟ چرا؟ درحال دویدن هستید یا آرام دنبالش می‌کنید؟

و…

مابقی داستان و اتفاقاتش با قوه‌ی تخیلتان پیش ببرید و داستان را به انتها برسانید.

امیدوارم که از این مقاله و تمرین لذت برده باشید. اگر مایل هستید تا خودتان را به چالش بکشید؛ می‌توانید جواب همین تمرین را در کامنت‌ها برایمان بنویسید. ما از خواندن خیال‌پردازی‌های ترسناک شما لذت می‌بریم.

 

نویسنده: محدثه ظریفیان

نوشتهٔ بعدی
انتقام سیمرغ | داستان کوتاه فانتزی
نوشتهٔ قبلی
یادداشت‌هایی برای یک ژانرنویس جوان

23 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

نوشته‌های مرتبط
رایگان‌ها
فهرست