سورئال چیست؟ | داستان‌نویسی به سبک موراکامی

نخستین باری که از موراکامی کتاب خواندم نه می‌دانستم که او سورئال‌نویس است و نه اینکه سورئال چیست. من هیچ تصوری حتی از اینکه سورئال چه عناصری دارد و در پی اثبات چیست نداشتم. من فقط داستان را می‌خواندم و حتی به ایجاد روندی منطقی بین عناصر آن نمی‌اندیشیدم ولی خوب می‌دانستم که یک جای کار حسابی می‌لنگد.

در این مقاله می‌خواهیم بدانیم سورئال چیست و چه ویژگی‌هایی در سبک نوشتاری موراکامی وجود دارد.

 

موراکامی چگونه می‌نویسد؟

ما در داستان کافکا در کرانه با یک گوی طرفیم که دریچه‌ی ورود موجودات عجیب‌وغریب و ماورایی به این جهان است و از سویی دیگر با پیرمردی هشتاد ساله طرفیم که به همراه دوست راننده‌اش تصمیم می‌گیرند که این گوی سنگی خوش‌تراش را بیابند و دریچه را ببندند.

می‌دانید، برای من این جای جالب توجه است که چطور یک پیرمرد هشتاد ساله به همراه یک مرد جوان راضی می‌شود تا فقط به خاطر یک تصور، آن هم یک تصور که بسیاری از ما نسبت به آن بی‌اعتناییم پا به چنین سفری بگذارد؟ خودتان را ناکاتای هشتاد ساله تصور کنید و آن‌گاه ببینید که حاضرید از برای یک تصور، راهی سفر شوید؟

اینجاست که به یاد گفته‌ی ایشی‌گورو در یکی از مصاحبه‌هایش می‌افتم:

«داستان‌های موراکامی مالیخولیا را در بین طبقه‌ی متوسط جامعه می‌پوید.»

لازم است به شما یادآوری کنم که این داستان علمی‌تخیلی نیست، فانتزی هم نیست. از آن رو که عناصر مهمی از این دو ژانر را فاقد است اما اگر خواننده کمی دقت به خرج بدهد درمی‌یابد که این داستان در پی آن است که از پوسته‌ی حفاظتی‌اش بیرون بزند و دیواره‌های محدودکننده‌اش را فرو بریزاند یا به عبارتی این داستان از قید‌وبند بیزار است و من گمان می‌کنم به همین خاطر باشد که به قول ناباکوف این کتاب از آن دست کتاب‌هایی است که می‌توان با تیره‌ی پشت آن را خواند.

این یک کتاب سورئالیستی است با پاره‌هایی از رئالیسم جادویی و اندیشه‌های نویسنده‌ای که خوب می‌داند چگونه خواننده را میان این دو معلق نگاه دارد. باری ژانرهای دیگر در پی آنند تا خود را در سیر وقایع داستان پنهان کنند. چه‌بسا ترس از عیان شدن موجب می‌شود که نویسنده نیز خود را در میان لایه‌های مختلف داستان پنهان کند. ولی در سورئال جریان فرق می‌کند.

ویژگی اصلی یک اثر سورئال چیست؟

ویژگی یک اثر سورئالیستی در آزادی و بی‌قیدی آن است؛ ویژگی که سایر ژانرها تا حد بسیاری زیادی از آن محرومند یا اینکه به مقدار بسیار کمی از آن بهره می‌برند. چارچوب‌ها در ژانرهای دیگر حرف اول را می‌زنند به عنوان مثال اگر نویسنده‌ای قصد آن را داشته باشد که از این چارچوب فراتر برود، نگهبان چارچوب با نگاهی منتقدانه به او پاسخ می‌دهد: «ببین دیگه حق نداری از این‌جا جلوتر بری.»

مسئله، ناکارآمدی ژانرهای دیگر نیست بلکه رفتار متعصبانه آن‌ها در مقابل ساختارشکنی است و این محدودیت‌ها را نویسندگان همین ژانرها پدید آورده‌اند چرا که اصول و قواعد یک ژانر در طول زمان و توسط نویسندگان آن شکل می‌گیرند. جای رضایت دارد که نویسندگان سورئال خود را به دام این محدودیت‌ها دچار نکرده‌اند و سعی ندارند که با بهانه‌ کردن یک سری اصول از پیش تعیین‌شده مخاطب خود را تحمیق کنند. آندره برتون در مانیفست سورئالیسم نظر جالب توجهی درباره‌ی رئالیسم دارد:

من از رئالیسم وحشت دارم زیرا از بی‌مایگی، کینه و خودخواهی سطحی ساخته شده است. رئالیسم است که امروزه این همه آثار رادیکال و نمایشنامه‌های ناسزاگو پدید آورده است. مدام از روزنامه‌ها تغذیه می‌کند و با علم و فرهنگ در جنگ است و پیوسته پست‌ترین سلیقه‌ی آرای عمومی را با وضوح نزدیک به بلاهت و نیز زندگی سگی می‌ستاید. بهترین ذوق‌ها از آن فراری است و سرانجام قانون تنبلی ذهن بر آن‌ها و بر دیگران تحمیل می‌شود. نتیجه‌ی مضحک این وضع در ادبیات، فراوانی رمان‌هاست.

 

چرا باید سورئال بنویسیم؟

جواب ساده است چون سورئال سرکوب نمی‌کند، چون سورئال نه در پی آنست که قاعده‌ای وضع کند و نه در پی آنست که بنیان قاعده‌ای را از بیخ برکند. می‌توان گفت که سورئال حتی در صدد کنترل چیزی هم نیست چه رسد به آنکه بخواهد چارچوب‌هایی را گرداگرد خویش احداث کند.

بنابراین اگر قرار باشد که سورئالیسم را با ژانرهای دیگر مقایسه کنم تنها به آزادی آن اشاره خواهم کرد و بس. سورئال آزادی می‌بخشد ولی ناگفته نماند که این آزادی فساد و از هم‌گسیختگی نمی‌آفریند بلکه این آزادی بستری برای رشد همگانی شخصیت‌ها ایجاد می‌کند.

نقطه‌ی دیگری از کتاب کافکا در کرانه که من را به وجد می‌آورد بخشی است که وزغ و ماهی از آسمان می‌بارد. می‌خواستم بدانم که شخصیت‌های داستانی در مواجهه با این رخداد چگونه واکنش نشان می‌دهند یا اینکه چه فکری می‌کنند ولی داستان تمام شد و دریغ از یک واکنش. کک هیچ‌کدام از شخصیت‌های داستانی هم نگزید که دارد از آسمان ماهی می‌بارد! جالب‌تر آنکه نویسنده هم تلاشی برای بیان چگونگی این رخداد نمی‌کند گویی که بارش ماهی برای خود نویسنده هم بدیهی به نظر می‌رسد. این نوع برخورد نویسنده من را به یاد گفته‌ای از هایائو میازاکی می‌اندازد:

«همه می‌توانند فیلمی منطقی بسازند اما شیوه‌ی من آنست که از منطق استفاده‌ای نمی‌کنم. در آن لحظه که منطق را کنار می‌گذارم، دریچه‌ای به ذهنم باز می‌شود که مملو از ایده‌ها و نگرش‌های مختلفی است. من نمی‌توانم برای رضایت بینندگان، برای صحنه‌هایم منطق بتراشم. از این رو معتقدم روش‌های بهتری از منطق وجود دارند که می‌توانند در داستان خلاقیت و نوآوری ایجاد کنند.»

پس از آنکه با سورئالیسم و اصول آن تا حدودی آشنا شدم تصمیم گرفتم که خود نیز اثری سورئالیستی بنویسم. از این رو هر چه که به ذهنم می‌رسید را بدون هیچ‌گونه حساب و کتابی وارد داستان می‌کردم و گمان می‌کردم که هر چه ابهام بیشتر باشد اثر سورئالیستی‌تر خواهد بود.

اما اندکی بعد وقتی معلومات من در زمینه سمبولیسم ارتقا یافت دریافتم که بارش ماهی و وزغ از آسمان یا گوی خوش‌تراش اگر چه داعیه‌دار منطق نیستند ولی باری از فلسفه و اندیشه را به دوش می‌کشند و این نشانگر مطابقت و درهم‌تنیدگی سورئال با دیگر ژانرهای داستانی از جمله سمبولیسم و رئالیسم جادویی‌ست.

نمونه‌های بارز این تهی بودن از منطق در رئالیسم جادویی هم به وضوح قابل مشاهده است. به عنوان مثال در انیمیشن شهر ارواح که ساخته هایائو میازاکی است چیهیرو شخصیت اصلی داستان دختری است که از مواجهه با رخدادهای ماورایی می‌هراسد. اما وقایع داستان او را به شهر ارواح می‌کشاند جایی که ما با دنیایی از جزئیات بی‌منطق ولی فلسفی روبه‌رو هستیم. روح سیاه که غذا می‌بلعد و در عوض طلا می‌بخشد اگر چه نشانگر طمع و زیاده‌خواهی‌ست ولی دلیلی منطقی برای وجود چنین موجودی در عالم واقعیت نداریم.

 

ویژگی منفی سورئال چیست؟

به عنوان مثال در داستان سابینا از آنائیس نین ما با موجودی طرفیم که ماهیت آن برایمان ناآشناست و نویسنده از آن به عنوان ابزاری برای کشاندن خواننده تا پایان داستان استفاده می‌کند. به متن زیر از داستان سابینا توجه کنید:

«سابینا دیگر در آغوش نمی‌گرفت مردان و زنان را. درون تب بی‌تابی‌اش جهان شکل انسانی‌اش را از دست می‌داد. سابینا داشت قدرت انسانی‌اش را برای تطابق تن با تن در کمال انسانی از دست می‌داد. او داشت محدود می‌کرد افق‌ها را، در حال فرو رفتن به سیاره‌های بی‌محور، در حال از دست دادن قطبیت‌اش و دانش ملکوتی تلفیق، دانش ملکوتی همجوشی. او خودش را همچون شب بر فراز جهان می‌گستراند و ایزدی نمی‌یافت که باهاش عشق ببازد.»

به هرحال در نظر گرفتن حال خواننده هم مهم است از این رو برای آنکه ابهام موجود در داستان برای خواننده قابل تحمل باشد، نثر داستانی در غالب موارد طنینی شاعرانه دارد و کلماتی که در آن به کار رفته اینگونه به ما القا می‌کنند که در حال خواندن شعر هستیم. به نثر شاعرانه داستان اورلیا از ژرار دونروال توجه کنید:

«رویاهای ما زندگی دوممان هستند. من هیچگاه نتوانسته‌ام راحت از آن دروازه‌های سخت و محکم مثل عاج که ما را از جهان نامرئی جدا می‌کنند عبور کنم. اولین لحظه‌های خواب تصویری از مرگ‌اند. افکارمان در کرختی مه‌آلودی غوطه‌ور می‌شوند و تشخیص زمان کوتاهی که من به شیوه‌ی دیگری وظیفه وجود را انجام می‌دهد، برایمان غیرممکن می‌شود. کم‌کم این دالان زیرزمینی تاریک، روشن می‌شود و اشباح محو بی‌حرکتی که در این برزخ زندگی می‌کنند خودشان را از تاریکی جدا می‌کنند.»

 

این متن‌های شاعرانه ریشه در کجا دارند؟

در نظر داشته باشید که علاقه‌ی وافر سورئالیست‌ها به شعر از جای دیگری نشات می‌گیرد. سورئالیست‌ها معتقد بودند که تنها شعر است که می‌تواند ضامن نجات و سعادت بشر باشد. به همین خاطر جهان‌بینی خود را از طریق شعر انتقال می‌دادند. شعر زیر نمونه‌ای از یک شعر سورئالیستی است که توسط سهراب سپهری سروده شده:

«خواهم آمد سر هر دیواری میخكی خواهم كاشت

پای هر پنجره شعری خواهم خواند

هر كلاغی را كاجی خواهم داد

مار را خواهم گفت: چه شكوهی دارد غوك

آشتی خواهم داد

آشنا خواهم كرد

راه خواهم رفت

نور خواهم خورد

دوست خواهم داشت»

ناگفته نماند که هنرمند سورئال به خاطر بیزاری از قید و بند‌های اجتماعی از قراردادهای رمان‌نویسی هم می‌گریزد. می‌توان گفت که اعتقادی به نوشتن یک رمان در قالبی که برای آن وضع شده ندارند. به عنوان مثال اولین رمان سورئالیستی به نام نادیا که توسط آندره برتون در سال 1926 نوشته شد از هیچ قاعده‌ای پیروی نمی‌کند و خواننده به هنگام خواندن آن گمان می‌کند که در حال خواندن یک کلاژ است. اما قالب سورئال در سال‌های اخیر دچار تغییر و تحولات بسیاری شده به عنوان مثال داستان‌های موراکامی نمونه بارز این نوآوری به شمار می‌روند.

 

این داستان‌ها از کجا می‌آیند؟

برای آنکه بدانید سورئال چیست توجه کنید که سورئال را نمی‌توان در روشنایی یافت. سورئال در تاریکی‌ها قدم می‌زند. اگر می‌خواهید سورئال را بیابید بایستی به تاریک‌ترین نقطه در عالم پناه ببرید و تاریک‌ترین نقطه، ناخودآگاه است؛ جایی که بیشتر انسان‌ها از رفتن به آن خودداری می‌کنند. چون ناخودآگاه ما دربردارنده‌ی بسیاری از عادت‌ها و خلقیاتی است که طی سال‌ها به طور پنهانی در ما رشد کرده‌اند. ولی نویسنده سورئال باید این بها را بپردازد و به ناخودآگاهش سفر کند زیرا که الماس روی سطح به وجود نمی‌آید.

موراکامی در کتاب داستان‌نویسی به مثابه شغل می‌گوید:

«اساس داستان نویسی قصه‌گویی است و قصه‌گویی را می‌توان فرورفتن در اعماق ناخودآگاه تعریف کرد. یا به عبارت دیگر پایین رفتن تا اعماق تاریک روح. هرچه نویسنده بخواهد قصه بزرگ‌تری بگوید باید تا اعماق بیشتری پایین برود. به عنوان مثال اگر بخواهیم ساختمان بزرگی بسازیم باید گودبرداری بیشتری نیز انجام بدهیم و اگر نویسنده بخواهد قصه‌ای فشرده و سنگین بگوید این تاریکی سنگین‌تر و عمیق‌تر می‌شود. نویسنده از اعماق آن تاریکی آنچه را نیاز دارد یعنی آنچه را که برای داستان ضروری است برمی‌دارد و با خود به سطح آگاهی می‌آورد بعد آن را به متن یعنی چیزی که فرم و معنا دارد تبدیل می‌کند. آن اعماق تاریک گاه مملو از چیزهای وحشتناک است. موجوداتی که در آن اعماق زندگی می‌کنند گاه به شکل‌های گوناگونی درمی‌آیند و انسان را فریب می‌دهند.»

 

 

چگونه از ناخودآگاه برای نوشتن استفاده کنیم؟

ولی سفر به ناخودآگاه به همین راحتی‌ها هم نیست و مستلزم تلاش بسیار است. در جامعه‌ی امروزی شلوغی‌ها و حواس‌پرتی‌ها در سطح بالایی قرار دارند و فرصت کوچک‌ترین لحظه برای تفکر را هم به ما نمی‌دهند. ولی چاره چیست؟

آندره برتون در جای دیگری از مانیفست سورئالیسم می‌گوید:

«اگر می‌خواهیم نوشتن به راستی خود به خود باشد، باید ذهن را از قید وسوسه‌های بیرونی و همچنین از دغدغه‌های فردی که ماهیتی سوداگرانه یا احساسی دارند برهانیم. این نوع فاصله گرفتن از دیرباز چیزی در قلمرو اندیشه‌ی شرقی بوده نه اندیشه غربی. و برای ذهن غربی مستلزم تلاش و تنشی مداوم است.»

برای رسیدن به ناخوداگاه باید تمام زباله‌هایی که سطح آن را پوشانده کنار زد و این تنها با خودکاری امکان‌پذیر است. خودکاری تمرینی است که هنرمندان سورئال برای خود در نظر گرفته بودند تا بتوانند به وسیله‌ی آن به اعماق درون نقب بزنند. برای انجام این تمرین نیاز به مراقبه نیست، فقط کافیست که هر چه درون ذهنتان وجود دارد را روی صفحات بنویسید تا آنکه دیگر چیزی برای نوشتن از خودآگاه باقی نماند.

حال شما به سطح ناخودآگاه دست یافته‌اید و می‌توانید به آنچه درون خود دارید دست یابید.

 

حالا که با هم پی بردیم سورئال چیست، آیا می‌توانید چند عنوان کتاب یا اثر سورئالیستی دیگر معرفی کنید؟

اگر به مطالبی راجع به مکاتب ادبی و سورئال علاقه دارید برای ما در بخش کامنت‌ها نظرتان را بنویسید.

 

نویسنده: هادی قربانی

 

 


برای مطالعه بیشتر:

همه ما کافکا تامورا هستیم|تحلیلی بر شخصیت‌پردازی

مراحل نوشتن داستان

چرا باید داستان‌نویس شوید | اهمیت داستان‌نویسی

نوشتهٔ بعدی
انتقال‌دهنده‌ی جهنمی | داستان علمی‌تخیلی
نوشتهٔ قبلی
تو هم در مسیر نوشتن ناصبوری؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

نوشته‌های مرتبط
رایگان‌ها
فهرست