چرا باید داستان‌نویس شوید؟

چرا باید داستان‌نویس شوید؟ | اهمیت داستان‌نویسی

در مقاله‌ی نخست «داستان‌نویسی» آکادمی ژانرنویسی به چرایی نوشتن در قالب و ساحت داستان می‌پردازیم. داستان‌نویسی قلمرویی‌ست برای آفریدن شخصیت‌ها، صحنه‌ها و جهان‌هایی متمایز و ویژه، که می‌تواند جرقه‌‌ای برای آتش فکر خویش و دیگران شود.

چون نوشتن داستان بر جهان‌بینی اثر می‌گذارد، اگر کافکا می‌دانست با آن می‌تواند سرنوشت‌اش را دگرگون کند، سریع‌تر دست به قلم می‌شد و بیشتر می‌نوشت.

اگر نوشتن (به خصوص داستان نویسی) را پیشه یا شغل نشماریم (که هست)، دست‌کم می‌توانیم آن را در گروه‌ کارهایی قرار دهیم که بر اندیشه‌ی انسان موثرند. مجموعه‌ی اندیشه‌ها نیز جهان‌بینی افراد را تشکیل و سازمان می‌دهند و از نویسنده انسانی بی‌همتا و منحصر به فرد می‌سازند. کافکا و دیگر داستان‌نویسان نیز از چنین مسئله‌ای مستثنا نیستند و داستان نویسی برایشان فعالیتی بوده که با آن شخصیت‌شان صیقل گرفته است. روزی گوستاو فلوبر چنین گفته بود که:

رمان من صخره‌ای است که به آن آویخته‌ام و از آنچه در دنیا می‌گذرد کاملا بی‌خبرم.

نویسندگان (و متفکران) با این جهان‌بینی، مکتبی فلسفی (یا هنری-ادبی) بنا کرده‌اند، و یا به جریانی پیوسته‌اند و با مجموعه‌ی اندیشه‌هایشان آن نوع فکر کردن را غنی‌تر ساخته‌اند. به عبارت دیگر، داستان اندیشه می‌سازد. اندیشه نیز انسان می‌آفریند. نوشتن داستان به فکر چارچوب می‌بخشد و ذهن را منسجم می‌کند. در واقع، نوشتن خود نوعی اندیشیدن است، فارغ از اینکه نوشته‌هایمان داستان باشند یا در قالب‌هایی دیگر ارائه شوند.

با این وجود، اگر کافکا متوجه بود با نوشتن و داستان‌پردازی می‌تواند زندگی کارمندی‌اش را آسان‌تر و بی‌غم‌تر کند، و در نهایت با دلی آسوده آرام بگیرد و چشمانش را برای همیشه ببندد، داستان‌پردازی را جدی‌تر می‌پنداشت. داستان‌های بیشتری می‌نوشت و ساعت‌های بیشتری را پشت ماشین تایپ‌ش می‌گذراند. او خودش درباره‌ی یکی از داستان‌هایش گفته بود:

به رغم همه‌ی بی‌قراری‌ها به رمانم چسبیده‌ام، درست مثل هیکل یک مجسمه که به دوردست نگاه می‌کند و محکم به قالبش چسبیده است.

از یادداشت‌ها، 9 مه 1912

داستان‌ها ویژهِ‌ترین نوشته‌ها هستند. داستان، داستان است و فقط از نوشتن بهره می‌گیرد تا نقل شود. مکتوب شود.

مانند قصه‌ها که قصه‌اند و از گفتار بهره می‌گیرند تا نقل شوند.

همه‌مان داستان می‌خوانیم، نقل می‌کنیم، با داستان زندگی می‌کنیم و می‌میریم. اما، چطور داستان‌ نویسی را آغاز کنیم؟

نوشتن داستان چرایی محکمی می‌طلبد و نیاز دارد تا در این مسیر پر فراز و نشیب عقب ننشینیم و کم نیاوریم، پس اکنون به چگونگی نمی‌پردازیم و در ادامه‌ی مقاله‌ی نخست سری «داستان‌نویسی» آکادمی ژانرنویسی استدلال‌هایی را مطرح می‌کنم که به چرایی اهمیت داستان‌ها پی ببریم.

نکته: محتوای این مقاله مستقل از ادبیات گمانه‌زن و ژانرنویسی می‌باشد. اما بهتر است در پی این متن، مقاله‌ی «ادبیات گمانه‌زن چیست؟» را بخوانید.

 

با داستان‌نویسی جهان خودتان می‌آفرینید

تا مدرسه ابتدایی‌ام 30 دقیقه‌ای باید پیاده طی می‌کردیم. هوا سرد و سوزاناک بود. بلواری سرد و بی‌روح با چمن‌ها و گیاهان یخ‌زده، خانه تا مدرسه را از هم جدا می‌ساخت. با مادرم در مسیر مدرسه به راه می‌افتادیم. من دست در جیب پالتویش می‌انداختم تا نوک انگشتانم یخ نزنند. دستان‌مان را به هم گره می‌زدیم تا گرم شویم. مادرم یک کتاب  داشت،گزیده اشعار اخوان‌ثالث. اولین کتاب زندگی‌ام که عاشقش شدم. مادرم، کتاب را از کیفش بیرون می‌آورد و می‌خواند:

“زمستان است. هوا بس ناجوانمردانه سرد است…آی…”.

ادامه می‌داد:

                “کسی سر بر نیارد پاسخ گفتن و دیدار یاران را…”

حالا هرگاه کسی می‌گوید خاطره‌ای از کودکی‌ات تعریف کن، چند خط بالا را نقل می‌کنم. این تصویر (خاطره) همیشه با من ماند و می‌ماند. اما چرا این تصویر برایم این قدر مهم است؟

این آدم‌ها نیستند که به یاد ما می‌مانند، بلکه تصاویر و خاطرات هویت انسانی ما را می‌سازند. ما با تصاویری که از گذشته داریم شکل گرفته‌ایم و زندگی می‌کنیم. مثلا تصویر نخستین باری که تشویق شده‌اید بیشتر بنویسید را به یاد بیاورید: زنگ انشاء و مسابقه‌ی داستان‌نویسی مدرسه یا برعکس در شرایط سخت ناامیدی و زمانی که فکر می‌کردید دیگر هیچ راه نجاتی ندارید.

با این وجود، تصاویر در داستان‌ها به چه کار می‌آیند؟ مگر فقط خاطره‌های شخصی زندگی‌مان خودمان نیستند؟

تصاویر زندگی‌مان به نقاطی در داستان‌هایمان بدل می‌گردند. اکتاویو پاز ادعا می‌کند که داستان‌هایش با تصاویر واقعی شروع می‌شوند و با تصاویر واقعی پایان می‌یابند.

داستان‌نویسان دنیای‌شان را در قاب ‌می‌نگرند و همه‌چیز را شبیه اکتاویو پاز تصویرهایی مکتوب می‌کنند. البته، تصویرهایی مختص و با نگاه منحصر به فرد خودشان.

سر و کله‌ی تصاویر زندگی‌مان در داستان پیدا می‌شود. البته، خاطره‌ها همیشه به شکل مستقیم در داستان نوشته نمی‌شوند و گاهی تنها جرقه‌ای هستند برای ایده‌ها، طرح‌ها و… .

داستان رویا می‌بخشد. داستان ‌نویسی رویا می‌آفریند. و از آفریدن چه لذتی بالاتر؟

داستان‌نویسی دریچه‌‌ای جادویی‌ست برای الهام‌بخشی و ساختن زندگی‌های دیگر. البته، نه تنها با داستان می‌توانیم جرقه‌ی آتش اندیشه‌ی دیگران شویم، بلکه دنیایی می‌سازیم برای خود و آلیسی می‌شویم در سرزمین عجایب‌مان.

رویاها، شخصیت می‌آفریند. بالزاک می‌گوید:

ادبیات باید بتواند با اداره‌ی ثبت احوال رقابت کند.

به شخصیت‌های داستانی محبوب‌تان بنگرید. برخی از آن‌ها چنان باورپذیرند که ما با آن‌ها مانند انسان‌های واقعی خاطره می‌سازیم. از بالزاک این را در می‌یابیم که داستان‌نویس در خلق و زادن شخصیت‌هایی باورپذیر و انسانی با اداره‌ای که مشخصات آدم‌ها را ‌ثبت می‌کند، به رقابت می‌پردازد.

شما با کدام شخصیت‌ها انس گرفته‌اید و زندگی‌ کرده‌اید؟

شخصیت‌های محبوب من که این‌ها هستند: جودی ابوت،آنه شرلی، گروهان موشان و گامبایشان.

 

با داستان‌‌نویسی قدرت حل مسئله‌تان بهبود می‌یابد

داستان‌نویسی، قدرت حل مسئله‌ی شما را بهبود می‌بخشد. اما، چرا و چطور؟

یک تازه وارد به کلاس‌مان اضافه شده بود. شخصیتی بود متفاوت‌تر از دیگران، منزوی، ساکت و مرموز. حال این آدم که نمی‌دانست منطقه‌ی ما چه شکلی است، آدم‌ها را نمی‌شناخت و نمی‌دانست با هر کسی چطور رفتار کند، دوستی نداشت و…، برای خودش دردسرها آفرید. مدام در جدال، دعوا و درگیری لفظی با دیگران بود، حتی با کسانی شبیه خودش بودند و حتی با من.

یک غیرداستان‌نویس (کسی که زندگی‌اش با داستان گره نخورده است) از چنین ماجراهایی دردسر می‌آفریند و اعصاب و روانش را بازیچه‌ی آن می‌کند. در واقع، نمی‌داند که چطور با مسئله کنار بیاید، آن را با چه کسی در میان بگذارد و…

حالا من (به عنوان یک نویسنده) چه کردم؟

همان‌طور که در ابتدای مقاله اشاره کردم، نوشتن و داستان‌پردازی جادویی‌اند و قدرتی ویژه به حساب می‌آیند. من قدرت داستان‌نویسی را می‌دانستم. پس برای آن که در دام درگیری‌های یک غیرداستان‌نویس نیافتم، یک داستان نوشتم. جهانی آفریدم. داستانی کوتاه که در آن مانند استدلال اول، از برخی تصاویر و رخدادهای واقعی کمک گرفتم. تصاویر را بهبود بخشیدم و شکل داستان‌شان کردم. و در نهایت، با تخیل بخش‌های خالی و بی‌ماجرا را تکمیل کردم.

اگر من داستان‌نویس نبودم (یا در مفهوم عام‌تر نمی‌نوشتم)، شاید آن همکلاسی تازه‌وارد برای من نیز مشکل می‌آفرید.  قدرتی که دیگران راه به راه دنبالش می‌دوند و در پی یافتنش هستند را داستان‌نویس در چنگالش دارد؛ قدرت حل مسئله.

به عبارت دیگر، داستان‌نویسی، خودِ قدرت حل مسئله است. چرا داستان؟ و چرا دیگر قالب‌های نوشتن نه؟

داستان پیش نمی‌رود. شخصیت‌ها لج‌بازی می‌کنند و خوب از آب در نمی‌آیند. در صحنه‌ها مدام گیر و گور فلسفی و منطقی یافت می‌شود و هزار یک مشکل دیگر…

چالش‌های داستان، صبورتان می‌کند. داستان‌نویسی، نویسنده را به تکاپو می‌اندازد و این اسارت و درگیری ذهنی، شخصیت نویسنده را متمایز از دیگران می‌سازد و به او قدرت حل مسئله می‌بخشد. علاوه بر ویژگیِ قدرت حل مسئله، داستان ‌نویسی تاثیر‌های ظاهری و باطنیِ ریز و درشت‌ دیگری را به نویسنده می‌بخشد که می‌توان گفت، در وجود انسان‌ها و حتی دست به قلمان دیگر وجود ندارد.

 

با داستان‌نویسی، مشکلات را هورتی بالا می‌کشید

 خاصیت نوشتن این است که ما را در مضیقه و تنگنا قرار دهد. به طوری که، هر روز به محض بیدار شدن بگوییم:

“امروز چه خاک مرغوبی بر سر کنم؟”

اما در داستان‌نویسی و داستان‌پردازی این ویژگی پررنگ‌تر ایفای نقش می‌کند. اما، چرا داستان؟ همان‌طور که در مثال استدلال دوم گفتم، داستان‌نویسی است و هزار و یک مشکل، پس:

وقتی نوشتن داستان را می‌آغازید جهان، شخصیت، و حادثه می‌آفرینید. در چالش می‌افتید. خطر (برای خود) می‌تراشید و از نقطه‌ی امن بیرون می‌زنید. به عبارت دیگر، سبک زندگی‌تان نو می‌گردد. با همه‌ی این فرایند، شخصیت داستان‌نویس با تفکری نقادانه و سنجشگرایانه ساخته می‌شود که مشکلات را هورتی بالا می‌کشد. در نهایت، با داستان‌نویسی و روایت مشکلات و گرفتاری‌هایتان را آسان‌تر کنار می‌زنید.

با داستان سفر قهرمانی درونی خود را می‌آغازید. آفریدن، اندیشیدن و عرق ریختن به شما کمک می‌کند تا قهرمان درون‌تان را بیدار کنید و از نو بسازید.

راهکار‌هایی برای شروع داستان‌نویسی:

  • همه‌چیز را به ورد (word) بسپارید: نوشتن روی کاغذ و دفترچه‌ها، با نوت گوشی یا … را فراموش کنید. همه‌چیز را به دست ورد بدهید. با وُرد می‎توانید مدام ایده‌ها را بالا و پایین کنید. پاراگرافی بیافزایید یا بردارید. ورد ذهن‌تان را آرام می‌کند، و دغدغه‌ی کثیفی و شلختگی را می‌فرساید. نگران تایپ نیز نباشید. من هم یک انگشتی تایپ می‌کنم!
  • ایده را در ذهن نسپارید و دست به کار شوید: به ذهن خود اعتماد نکنید. البته، جرقه‌ها و تصاویر باید در ذهن بمانند و بپزند. اما، به محض اینکه ایده گشتند، باید مکتوب شوند.
  • یک توصیه، شفاف بنویسید: تنها با رعایت این نکته ده-هیچ از دیگران پیشی می‌گیرید. بکوشید تا جای ممکن جزئیات را به کار ببندید و صحنه‌ها، شخصیت‌ها و همه‌چیز را در داستان‌تان توصیف کنید.
  • سرچشمه‌ها را دریابید: اندر اهمیت داستان‌ها و متون کلاسیک بسیار گفته‌‌اند و حتی کتاب منتشر کرده‌اند. من نیز می‌گویم که سرچشمه‌‌ها را دنبال کنید.
  • تخصصی بیاموزید: اگر جدی هستید و تفننی نمی‌نویسید و نمی‌خوانید، پس تخصصی یاد بگیرید. کنجکاوانه بنگرید. بپرسید. با استادان خبره ارتباط بگیرید و چیره شوید. حرفه‌ای کار کنید.
  • محفل بسازید: بکوشید که آدم‌های هم‌سو و جهت‌تان را بیابید. تیمچه‌ای خلاق و کوشا بسازید. آدم‌ها و ارتباطات انگیزه می‌بخشند. آدم‌ها منبع ناب الهام‌اند.
  • بنویسید: در نهایت اگر توصیه‌ای جدی و برادرانه بخواهم داشته باشم، این است که بنویسید. بنویسید. فقط و فقط بنویسید. دست از روی کاغذ یا کیبورد برندارید. بنویسید. قلم را حرکت بدهید و لذت ببرید.

حالا که درباره‌ی چرایی نوشتن داستان می‌دانیم و به اهمیت آن پی برده‌ایم، در ادامه‌ی مقالات «داستان نویسی» آکادمی ژانرنویسی، به چگونگی کار و نقشه‌ی راه نوشتن داستان می‌پردازیم.

نویسنده: دانیال مرادی

نوشتهٔ بعدی
مرگ سر قرار می‌رود | داستان ژانر وحشت
نوشتهٔ قبلی
معرفی کتاب «تله‌ی مرگ» | نمایشنامه‌ی جنایی

3 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

نوشته‌های مرتبط
رایگان‌ها
فهرست