من از خیلیها شنیدهام که میگویند: «من آدم خلاقی نیستم.» آیا تا به حال فکر کردهاید که اصلاً این خلاقیت یعنی چه؟ چه میشود که ما به یک آدم میگویم خلاق یا به یک نقاشی و رمان میگوییم:«هوووم خیلی خلاقانه بود.»
خلاقیت چیست؟ خلاقیت به زبان ساده یعنی خارج از روتین عمل کردن، خارج از چارچوب فکری خود فکر کردن و خارج از عرف جامعه به چیزی اندیشیدن. اما چطور میتوانیم از روتین خارج شویم؟ بگذارید این سوال را با یک مثال توضیح دهم: در رمانهای «هری پاتر» نوشته خانم جی. کی. رولینگ عزیز ما تابلوهای نقاشی و قاب عکسهایی را میبینیم که شخصیتهای آن راحت در تابلو زندگی میکنند. از صندلی بلند میشوند، گلهای داخل گلدان را مرتب میکنند و حتی از این تابلو به آن تابلو میروند و با یکدیگر صحبت میکنند. ما راهپلههایی را میبینیم که حرکت میکنند و جابهجا میشوند. شمعهایی میبینیم که روی هوا معلق هستند و انواع و اقسام شگفتیهایی که یک نوع بینظیر از خلاقیت است.
چطور خانم رولینگ به این حد از خلاقیت رسید؟ آیا این خلاقیت ارثی و ذاتی بود؟ آیا او استعداد خلاق بودن را داشت؟ نه! متاسفانه باید بگویم خلاق بودن هیچ ارتباطی با استعداد و ژنتیک ندارد. خلاقیت خانم رولینگ ماحصل یک چیز است: خارج از روتین فکرکردن و به عبارت سادهتری «دنیا را از زاویه جدیدی نگاه کردن.» اما چطور شد که خانم رولینگ به این درجه از خلاقیت رسید؟ بیایید به مفهوم نقاشی برگردیم. تعریف نقاشی در عرف و روتین فکری جامعه این است: یک طرحی توسط نقاش روی یک سطح کشیده میشود. خلاقیت دقیقا از جایی شروع میشود که شما از خود بپرسید:«نقاشی چه کاری نمیتواند انجام دهد؟» پاسخ این سوال برای خانم رولینگ این بود که یک نقاشی نمیتواند حرکت کند و صحبت کند. درواقع با این سوال ما از روتین فکری خود خارج میشویم و با زاویه جدیدی به این مفهوم نگاه میکنیم.
میخواهم بگویم شما با خارج از روتین فکرکردن به راحتی تبدیل به یک آدم خلاق میشوید.
حالا برای تمرین خلاقیت میتوانیم به هر آنچیزی که نزدیک ما است نگاه کنیم و از خود سوال بپرسیم و جوابش را روی کاغذ بنویسم.
کتاب چه کاری نمیتواند بکند؟ یا ما با کتاب چه کاری انجام نمیدهیم؟ قلم چه کاری نمیتواند بکند؟ یا ما با قلم چه کاری نمیتوانیم بکنیم؟ مجسمه چه کاری نمیکند؟ یا ما از مجسمه برای چه چیزی استفاده نمیکنیم؟ کمد چه کاری نمیتواند بکند؟ یا ما از کمد برای چه چیزی استفاده نمیکنیم؟
پرسیدن و تمرین مکرر باعث میشود این روند سوال پرسیدن در ناخودآگاه ما ضبط بشود و بعد از مدتی حتی دیگر خودمان نمیفهمیم چطور و چگونه خلاقیت را وارد داستان و دنیای خود میکنیم و بعد از مدتی حتی موفق خواهیم شد کلیشهها را از نگاه متفاوتی ببینیم. در آخر یادتان نرود که احمقانهترین جوابهای خود را بنویسد و به آنها فکر کنید و روتین ذهنی خود را کنار بزنید.
نویسنده: پرناز بهزاد (پریزاد)